تعریف و حدود آیات متشابه قرآنکریم، تفسیر و تأویلهاى فراوانى یافته و علماى علوم قرآنى و مفسّران در این جهت به اختلاف رفتهاند. علامه طباطبایى ضمن بررسى جامع در این موضوع و نقل اقوال علما، آیات متشابه را عبارت از آیاتى از قرآن مىداند که: ضمن دلالت روشن الفاظ آنها بر مدالیل خود از جهت معنا و مقصد مورد تردید جدّى هستند و علت آن هم عدم سازگارى آنها با آیات محکم دیگرى است که مدلول آیات متشابه را مورد شبهه قرار مىدهد.
قرآن، تفسیر، تأویل، محکم، متشابه.
یکى از اسرار و رموز ناشناخته قرآن که هنوز رازآلود باقى مانده است و مباحث و تحقیقات طاقتفرساى علماء و مفسران نتوانسته پرده از اسرار آنها بردارد، آیات متشابه است؛ گر چه بعضى از علما قائلند که کل قرآن مرموز و حیرتآور است.1
از روز نزول آیه 7 سوره شریفه آل عمران که آیات قرآن را به دو دسته کلى، یعنى «احکام و تشابه»، تقسیم نموده، مىفرماید: هن ام الکتاب و اخر متشابهات2، در میان صحابه و تابعین اختلاف نظرهاى فراوانى به وجود آمد و دامنه این اختلافات در بستر تاریخ تا به امروز همچنان گسترش یافته است، تا آنجا که علماى برجستهاى چون فخر رازى و علامه طباطبایى با موشکافىها و دقتى تمام قول راسخ را بیان داشتهاند و از مضمون کلام ایشان استنباط مىشود که قول راجح را گزیدهاند، و رضایت به یک تعریف جامع و مانع ندادهاند.3 در این مقاله سعى شده به اختصار از میان اقوال علماء و مفسران، قول راجح را جهت نقد و نظر بیشتر ارائه نمائیم تا إنشاءاللّه مقدّمه و زمینهاى جهت رسوخ بیشتر در تأویل آنها فراهم آید.
معناى لغوى: لسان العرب در خصوص معناى شبه مىگوید: «الشبه و الشبَة و الشبیه: المثل و تشابه الشیئان: اشبه کل واحد منهما صاحبه.4
المنجد آورده است که: الشبهه ج شبه و شبهات: الالتباس ما یلتبس فیه الحق و الباطل.5
تشابه: اى تماثل حتى لا یستطاع التمیز بینه و فى قوله تعالى: فاما الذین فى قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه «اى ما تماثل منه فاحتاج الى فهم و نظر.6
در تفسیر المنار آمده است: «متشابه در لغت بر چیزى اطلاق مىگردد که داراى افراد و اجزایى باشد و افراد و اجزاى آن با هم شباهت داشته باشند».7
مولا على علیهالسلام در خصوص معناى «شبه» مىفرمایند: انما سمیت الشبهه شبهة لانها تشبه الحق فأما اولیاء اللّه فضیاؤهم فیها الیقین و دلیلهم سمت الهدى و اما اعداء اللّه فدعاؤهم فیها الضلال و دلیلهم العمى.
«شبه را شبه نامیدهاند چون به حق ماند، لکن دوستان خدا که یقین، چراغ (رهگذر) ایشان است، راهشان هدایت و رستگارى است. اما دشمنان خدا را گمراهى دعوت کننده است و راهنمایشان کورى و سرگردانى است.8»
راغب اصفهانى در مورد معناى «شبه و متشابهات» مىگوید: «شبه به معناى این است که یکى از دو چیز قابل تمیز نباشد، به دلیل وجود تشابه بین آن دو، از جهت ظاهر یا معنا، و قول خداوند که مىفرماید: «واتوا متشابهاً» یعنى بعضى از آن با بعض دیگر از جهت رنگ شباهت دارد.9»
قرآن مجید، درختان زیتون و انار را با الفاظ «مشتبهاً» و غیر «مشتبهاً» و یا «متشابها» و غیر «متشابهاً» توصیف کرده است، زیرا درختها گاهى از نظر شکل ظاهرى شبیه هم هستند، ولى از نظر میوه و طعم و خاصیت کاملاً متمایز مىباشند.10
متشابه در نزد سلف عبارت است از هر آیهاى که ظاهرش مورد نظر نباشد و لذا آیات محکم، گاهى در مقابل آیات متشابه قرار خواهند گرفت و گاهى در مقابل آیات منسوخ.11 نیز برخى از صحابه چنین گفتهاند: «محکمات عبارتند از: ناسخات که به آنها عمل مىشود و متشابهات عبارتند از آیات منسوخ.12»
از ابنعباس نقل شده است: «متشابهات عبارتند از منسوخ قرآن و مقدم آن و مثال و اقسام و آنچه با آن ایمان آورده مىشود، ولى عمل نمىشود.» از ابن اسحاق و مجاهد که تفسیر را از ابن عباس فرا گرفتهاند نقل شده که «محکم آن است که در تأویلش احتمال غیر وجود ندارد و فقط یک وجه را مىپذیرد و اما متاشبه وجوهى از تأویل را مىپذیرد.14»
پس معناى تشابه نزد علماى سلف، عامتر از معنایى است که علما و مفسّران متأخر بیان نمودهاند؛ یعنى هم شامل آیاتى است که معنا و مقصود آنها روشن است امّا حکم آنها به پایان رسیده (منسوخات)، و هم آندسته از آیات که درک معنا و مقصود واقعى آنها مشتبه و موجب حیرت است.
علماى متأخر چون ابن تیمیه و قاضى عبدالجبار و راغب اصفهانى و فخر رازى و ابوحیان و بالاخره علامه طباطبایى، هر کدام نظر خاص خود را در اینباره ارائه نمودهاند.
فخر رازى تقسیمبندى دقیقى از معناى الفاظ «ظاهر مؤول، مشترک، نص» بیان مىکند و خلاصه کلام وى این است: «آنچه به معناى راجح به حسب وضع لغوى حمل مىشود «محکم» است و «متشابه» آن است که بر معناى مرجوح حمل شود؛ بهخاطر دلیل عقلى که احتیاج به تأویل دارد.»
علامه طباطبایى در این خصوص شانزده قول را طرح و نقد مىکند؛ آنگاه مىفرماید: «متشابه آیهاى مىباشد که در عین آنکه بر مدلول لفظى خود دلالت مىکند از نظر مقصود و معنا مورد شبهه است و چنان نیست که از طریق ارجاع «عام» به «خاص» و «مطلق» به «مقید» معالجه شود و تردیدش برطرف شود، بلکه تردیدى است که بهدلیل سازگار نبودن با معناى آیه محکم دیگرى که هیچگونه تردیدى در آن نیست، بوجود آمده است.16»
در تفسیر مجمعالبیان آمده است: «در معناى محکم و متشابه، اقوالى آمده است: (اول) محکم آن است که مرادش معلوم است بدون نیاز به قرینه؛ چون داراى وضوح معنا و مدلول است؛ ولى متشابه بر خلاف آن است مثل آیه: واضله اللّه على علم. (دوم) محکم ناسخ است و متشابه منسوخ. (سوم) محکم احتمال تأویل ندارد، اما متشابه احتمال تأویل دارد. (چهارم) محکم آن است که الفاظ آن تکرار نشده، ولى متشابه الفاظ آن تکرار شده.»17
تعریف عرفانى خواجه عبداللّه انصارى در مورد محکم و متشابه بدین شرح است:
دو قسم عظیم است از اقسام قرآن. یکى ظاهرش روشن، یکى غامض و مشکل آن ظاهر جلال شریف است و این مشکل جمال حقیقت راست. آن ظاهر به آن است که تا عامه خلق به دریافت آن و عمل بدان به ناز و نعمت رسند و این مشکل به آن است تا خواص خلق به تسلیم آن و اقرار به آن به راز ولى نعمت رسند و از آنجا که نعمت و ناز است تا آنجا که انس و راز است، بسى نشیب و فراز است....
و هر نامحرمى در این گوى قدم ننهد که نه هر کسى شایسته دانستن اسرار ملوک بود.
رو گِردِ سراپرده اسرار مَگَرد ***کوشش چه کنى که نیستى مرد نبرد
مردى باید زهر دو عالم شده فرد ***کو جرعه درد دوستان دانه خرد18
در تفسیر کاشف آمده است: «متشابه عبارت از آیاتى است که معانى و مفاهیمى همانند یکدیگر را مىتوان در مورد آنها ارائه داد و این تشابه موجب ابهام و دشوارى فهم آن مىشود، چون آن معناى غیر مراد شباهت به معنایى دارد که مراد و مقصود است.19» در تفسیر روان جاوید آمده است: «متشابهات آیاتى هستند که داراى اشکال و اِجمالند، مانند فواتح سور، و حافظوا على الصلوات و الصلاة الوسطى که مراد از آنها ظاهر نیست و مانند: نسوا اللّه فنسیهم واضله اللّه على علم و نیز الرحمن على العرش استوى که داراى اشکالند؛ زیرا که نسبت نسیان و اضلال و استقرار در مکان خاصى نمىشود به خداوند داد. قسم اول (محکمات) مرجع قسم دوم هستند.20»
چرا جمیع آیات قرآن محکم نیست که امکان التباس و انحراف در فهم آیات کمتر باشد و هر مذهبى براى اثبات حقانیت مذهب خود به آیات متشابه تمسّک نجوید؟
علامه طباطبایى در این خصوص مىفرماید: «از جمله اعتراضاتى که به قرآن مىشود، اعتراض به آیات متشابه است و آن این است که شما خلق را به تکلیف مىخوانید و اینکه قرآن قول فصل است و باطل در آن راه ندارد، ولى مىبینیم که هر مذهبى براى اثبات مذهب خود تمسّک به دستهاى از آیات مىکند و این امر به خاطر وجود متشابهات است. آیا اگر قرآن مجید مشتمل بر آیات صریح الدلالتى بود، اقرب به غرض نبود؟»21
فخر رازى این اشکال را اینگونه بیان مىکند: دستهاى از ملحدین به قرآن طعن مىزنند به خاطر اشتمالش بر آیات متشابه و مىگویند: شما مىگوئید تکلیف خلق تا روز قیامت به این آیات روشن است، ولى مىبینیم هر صاحب مذهبى براى اثبات مذهب خود به دستهاى از آیات تمسّک مىجوید. جبرى به آیات جبر، چون خداوند مىفرماید: وجعلنا على قلوبهم اکنة ان یفقهوه و فى اذانهم وقراً،22 (ما بر دلهاى تیره کافران پردهاى افکندیم که قرآن را فهم نمىکنند و گوشهایشان هم از شنیدن سخن حق سنگین است.) و قدرى به آیات قدر چون خداوند مىفرماید: و قالوا قلوبنا غلف بل لعنهم اللّه بکفرهم (گفتند دلهاى ما در حجابِ غفلت است. چنین نیست بلکه خداوند بر آنها لعن و غضب کرده است.) و نیز مثبت رؤیت که در پى اثبات رؤیت حق است به آیه: وجوه یومئذ ناظرة الى ربها ناظرة24 (آن روز رخسار طایفهاى بر افروخته و به چشم حق جمال حق را مشاهده مىکنند) و نافى رؤیت تمسّک مىکند به آیه: لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار و هو اللطیف و الخیر25 (او را هیچ چشمى نمىبیند و حال آنکه او بیننده را مشاهده مىکند)
شیخ عبده در توجیه این مطلب مىگوید:
1. خداوند متشابه را نازل کرده تا قلوب ما را امتحان کند، و اگر همه آنچه نازل مىکرد، معقول بود و شبههاى در آن نبود نه در نزد پاکیزگان و نه در نزد افراد پلید، خضوعى وجود نداشت و ایمان هم خضوع در امر خداوند است.
2. خداوند آنها را به منظور رشد عقل بشر قرار داده است؛ زیرا در امور سهل، عملى براى عقل وجود ندارد و دین هم عزیزترین چیز براى انسان است. اگر بحث در آن نباشد، خواهد مرد و بدون مباحثه زنده نخواهد ماند.26
خواجه عبداللّه انصارى در این خصوص مىگوید: «اگر کسى گوید چه فایده است تشابه در قرآن آوردن و چه حکمت است در آن که همه محکمات نبود، جواب آن است که تشریف و تخصیص علما را به منقاش فهم معانى دقیق از آیات استخراج مىکند و بدان معنى از عامه خلق متمایز مىشوند و نیز مستحقق ثواب اخروى مىگردند... و اگر همه محکمات مىبود حاجت به تکلیف نظر و امعان فکرت نبودى و آن ثواب حاصل نیامدى. معنى دیگر آن است که دانایان چون در متشابهات تأمل کنند و از دریافت معانى آن عاجز شوند، نقص خویش بینند و عجز خود بشناسند و در راه بندگى راستتر رود که بندگى عجز خود شناختن است و به درماندگى خود اقرار کردن.»27
شیخ طوسى وجود آیات متشابه در قرآن را اینگونه توجیه مىکند: «اگر گفته شود چرا قرآن تمامش محکم نبود که ظاهرش ما را از تکلیف بىنیاز سازد تا اینکه عدهاى از مخالفین حق تمسّک به ظاهر آیات متشابه نکنند، به منظور اثبات باطل خودشان و اگر گفته شود این براى خداوند مقدور نیست دلیل بر عجز اوست (نعوذباللّه) و اگر گفته شود نه این کار براى خدا مقدور است اما خداوند چنین نکرده است، این سؤال پیش مىآید که چرا نخواسته؟ در جواب گفته مىشود به دو منظور: اول خطاب خداوند به اینگونه الفاظ به منظور مصلحتى است که در الفاظ آن وجود دارد و مصلحت اینچنین اقتضاء دارد که الفاظ محتملى باشد تا به وسیله استدلال و حجت به معرفت الهى برسد که در یک جا مختصر و در جاى دیگر قصه به گونهاى ذکر شود.
دوم. خداوند خلق را براى نیل به ثوابش خلق کرده و آنها را مکلف کرده است که به مراتبى از آن دست یابند و اگر قرآن همهاش محکم بود و احتمال تأویل در آن راه نداشت و محنت و سختى هم وجود نداشت و در نتیجه تفاضل و تفاوت منازل افراد هم وجود نداشت، لذا خداوند بعضى از قرآن را متشابه نازل کرده است تا اهل عقل افکارشان را به کار اندازند و با استدلال و مشقت به فهم مراد نائل آیند و در نتیجه مستحق و منازل عظیم و عالىرتبه شوند.28
در تفسیر روان جاوید آمده است: «در این مقام چیزى که در خاطر بنده راه یافته آن است که محکم و متشابه از لوازم عادى کلام هر گوینده است و اختصاص به قرآن ندارد؛ زیرا مىبینیم در هر مقاله و کتابى جمل و اضحةالدلالات و عبارات مشتبة المراد یافت مىشود. پس وجود متشابهات در قرآن محتاج به بیان حکمت ندارد...... لذا ممکن است آیهاى براى شخصى محکم و براى دیگرى متشابه باشد. پس اختلاف اشخاص در فهم و ادارک و مرتبه و علم و جهل و حب و بغض و عناد و صفات قلب و هواى نفس ایجاب محکم و متشابه در قرآن را مىنماید و الا اگر قلب از کدورتها پاک و نفس از عناد و لجاج مبرى و به عقل و علم و ایمان آراسته شود، تمام آیات را محکم مىبیند و «کتابٌ احکمت آیاته» را تصدیق مىکند.»29
نظر علامه طباطبایى چنین است: «در پاسخ این اعتراض مىگوییم وجود تشابه در قرآن حتمى و ضرورى است و این ضرورت ناشى از وجود تاویل است، تأویلى که موجب شد بعضى از آیات قرآن مفسر و مبین بعض دیگر گردد.... احکام و تشابهى که آیات قرآن به آن متصف مىشوند، دو وصف اضافى هستند؛ یعنى یک آیه ممکن است از جهتى «محکم» و از جهت دیگر «متشابه» باشد که در این صورت همان آیه بعینه نسبت به دیگرى متشابه باشد. این مطلب هم در خاطر باشد که در تمام قرآن آیهاى که به طور مطلق «متشابه» مىباشد، وجود و مصداق خارجى ندارد، اما براى وجود آیهاى که مطلقاً «محکم» باشد، مانعى متصور نیست.»30
راغب در تعریف لغوى «تأویل» مىگوید: التأویل من الاول اى الرجوع الى الاصل و ذالک مورد الشىء الى الغایة المراد منه علماً کان او فعلا ففى العلم نحو: و ما یعلم تاویله الا اللّه و الراسخون فى العلم.
«تأویل از ماده اَوْل، به معناى رجوع به اصل است و آن عبارت از برگرداندن چیزى به غایت و مراد، چه در باب علم باشد و چه فعل. در معناى علمى، مانند آنچه در آیه 76 سوره آل عمران آمده است.»31
در قرآن مجید در هفت سوره و مجموعاً 17 بار لفظ تأویل آمده است.
1. سوره آل عمران آیه 7، 2 بار،
2. سوره نساء آیه 59، 1 بار،
3. سوره اعراف آیه 53، 2 بار،
4. سوره یونس آیه 3، 1 بار،
5. سوره یوسف آیههاى 6، 21، 36، 37، 44، 45، 100، 101 هر کدام 1 بار،
6. سوره اسراء آیه 35، 1 بار،
7. سوره کهف آیه 78 و 83، 2 بار.
همانطور که قبلاً ذکر شد علامه طباطبایى توجیه وجود متشابهات در قرآن را ناشى از وجود تأویل در آیات قرآن مىداند. اکنون باید دید تأویل در اصطلاح قرآن به چه معنا است؟ خداوند در خصوص فهم آیات متشابه مىفرماید که تأویل آنها را جز خدا و راسخان در علم کسى نمىداند، پس در حقیقت آیات متشابه داراى تأویلاند. اکنون باید ببینیم که تأویلى که جوهر معناى این آیات را بیان مىکند، چیست.
«تاویل» در قرآن گاهى در معناى مصدرى (تاویل کردن) و گاهى در معناى اسم مفعول (مئوول) بهکار رفته است. در صورت اول معناى آن ارجاع و بازگردانیدن و در صورت دوم معناى آن سرانجام و مئال شىء است و مقصود از آن همان واقعیت و حقیقت چیز است. البته اگر چیزى که مورد تأویل است، باید از مسائل تکوینى باشد و «تأویل» آن از واقعیّتهاى عینى است و اگر شىء مورد «تأویل» از قبیل مفاهیم باشد، «تأؤیل» هم مناسب آن است. تأویل گاهى در مقابل «تفسیر» استعمال مىشود و گاهى در مقابل تنزیل.
مؤلف بینات الفرید در اینباره مىگوید: «براى قرآن مجید و آیاتش «ظهر و بطن»، «تنزیل و تأویل» هست و «ظهر» آن همان تنزیل آن است و بطنش همان تأویل آن.32»
راغب مىگوید: تفسیر در توضیح الفاظ و مفردات به کار مىرود؛ در حالىکه لفظ «تأویل» بیشتر در توضیح معانى جملهها استعمال مىشود.33
تأویل در اصطلاح متأخران غیر از آن چیزى است که متقدمان بیان داشتهاند. «تأویل» در عرف متأخران از فقها، متکلمین و محدثین و متصوفه عبارت است از صرف لفظ و معناى راجح به معناى مرجوع به خاطر دلیل و قرینه و این همان تأویلى است که در اصول فقه و مسائل مورد اختلاف، مصطلح است.34
زرقانى در اینباره مىگوید: «بعضىها تفسیر را مخالف «تأویل» مىدانند با عموم و خصوص مطلق، و تفسیر را اعم قرار دادهاند و از «تأویل» اراده بیان مدلول لفظ کردهاند بدون تبادر. ولى تفسیر اراده مدلول لفظ است به طور مطلق، اعم از اینکه با تبادر باشد یا غیر تبادر و بعضىها تفسیر را بیان تأویل مىدانند. به این معنا که تفسیر قطع به فهم مراد است، ولى تأویل ترجیح یکى از محتملات است، بدون قطع، و این قول، قول ماتریدى است.»35
علامه طباطبایى که معمولاً در نظرات صائب و بدیع خود چشمانداز روشن و زیبایى را از معناى غامض و غریب قرآن بیان مىکند، در خصوص معناى اصطلاحى «تأویل» مىفرماید:
«تأویل قرآن آن حقائق خارجیهاى است که تکیه گاه آیات قرآن کریم است و معارف و شرایع و سایر موضوعات مذکور در قرآن به آن استناد دارد و به طورى است که اگر چیزى از آن حقایق تغییر کند، به همان میزان مضامین آیات تغییر مىکند.»36
راز و رمز متشابه در حقیقت تأویل این آیات است که صد البته گشودن این رازها یکى از مشکلترین مسائلى است که پیش روى مفسران و علماى علوم قرآنى است؛ تا جایى که نظر غالب علما این است که علم و وقوف به آیات متشابه جز براى خداوند و راسخان در علم- که آن هم در دایره معصومین (علیهم صلوات اللّه) محدود است- براى احدى ممکن نیست. چه این که خداوند متعال در آیه شریفهى 7 آل عمران مىفرماید: و ما یعلم تأویله الا اللّه و الراسخون فى العلم. اکنون به استناد روایاتى که در این زمینه به ما رسیده و حکم عقل، چه قضاوتى در تشخیص تأویل آیات متشابه باید داشته باشیم؟ اگر در مصادیق راسخان در علم توسع قائل شویم، باز باید دید آیا این افراد عالم به تمام معناى متشابهات و تأویل آنها هستند؟ یا صرفاً به این آیات ایمان مىآورند؟
عدّهاى از علما در فهم آیات متشابه قائل به تفصیلاند و مىگویند: قسمتى از متشابهات به هیچ وجه از حالت «تشابه» خارج نمىشوند، مثل فواتح سور که علم به آنها خاص خداوند است و دستهاى دیگر از متشابهات را با رجوع به محکمات مىتوان از حالت «تشابه» خارج کرده، در شمار محکمات درآورد.
ملاصدرا در اینباره مىگوید: «برخى از مفسّران و اهل حدیث، متشابهات را بر دو قسم کردهاند: یک قسم به هیچوجه از تشابه خارج نمىشود و قسم دیگر از متشابهات، بعد از رد به محکمات، از «تشابه» و اجمال و ابهام خارج مىشوند.»
صاحب تفسیر مجمعالبیان مىگوید: «راسخان در علم یعنى ثابتان در علم و عملکنندگان به آن و رسول خدا صلىاللهعلیهوآله افضل راسخان در علم بودند و علم جمیع آنچه را که بر وى نازل شده، دارا بودند و مؤید این سخن این است که صحابه و تابعین اجماع داشتند بر تفسیر جمیع آیات قرآن و در جایى مشاهده نشده است که بگویند این آیه «متشابه» است و کسى غیر از خدا معناى آن را نمىداند و ابنعباس در رابطه با این آیه فرمودهاند من از راسخان در علم هستند.»38
علامه طباطبائى مىفرمایند: این مسائل چون دیگر مسائل بین مفسّران اختلاف شدیدى وجود دارد و در واقع منشأ اختلاف به کلمه «واو»، «و راسخون» برمىگردد که آیا این «واو» عاطفه است یا استینافیه. چه اینکه بعضى «واو» را عاطفه و بعضى استینافیه مىدانند. در هر حال معنا تفاوت بسیارى مىیابد.
در نهایت مىفرمایند: «چنان که از ظاهر حصر روشن مىشود، باید گفت علم تأویل مخصوص ذات اقدس الهى است و جمله الراسخون فى العلم که پس از آن ذکر شده، استیناف است و مطلب دیگرى را مىخواهد بگوید؛ یعنى طرف مقابل (فاما الذین فى قلوبهم زیغ) را مىخواهد شرح بدهد. بنابراین معناى آن چنین مىشود: مردم در اخذ کتاب الهى دو دستهاند: یک دسته از متشابهات پیروى کرده و دسته دیگر که راسخ در علماند چون به آیات متشابه مىرسند، مىگویند: آمنا به کل من عند ربنا.
این تفاوت به خاطر اختلاف قلبى آنان است؛ یعنى یک دسته به خاطر زیغ قلبى پى متشابهات را مىگیرند و دستهى دیگر به خاطر رسوخ در علم راه صحیح را مىپیمایند. آنچه شایسته است گفته شود اینکه در قرآن دلالت بر جواز علم به تأویل براى غیر خداوند، وجود دارد، اما این آیه دلالت بر آن ندارد.39
آیات متشابه قرآن مجید، از اسرار و رموز ناشناخته قرآن است و هیچ مفسرى نتوانسته نظر قاطع و قول جازمى را اعلام دارد. قول به تفصیل هم در خصوص فهم پارهاى از این آیات براى غیر خدا - مخصوصاً آنجا که از دایره ائمّه معصومین خارج شود- پشتوانه محکم عقلى و یا نقلى ندارد.
شاید بتوان سخن علامه طباطبایى را در توجیه وجود این آیات محکمتر از دیگر اقوال دانست که مىفرماید: وقوع آیات متشابه در قرآن بهخاطر خضوع قرآن در القاى معارف عالیهاى مىباشد که آن معارف عالیه را در اسلوبهاى عمومى ریخته و این اسلوب براى معانى مخصوص وضع شده است، لذا الفاظ قادر به ایفاء و القاى تمام معانى مورد نظر نمىباشند، مگر براى کسانى که در سطحى عالى از معرفت باشند. شاید بتوان آیهى شریفه 17 سورهى رعد را پشتوانهاى محکم براى این نظر بدانیم؛ آنجا که مىفرماید: و انزل من السماء ماء فسالت اودبة بقدرها فاحتمل السیل زبداً رابیاً....؛ و آنجا که مىفرماید: کذلک یضرب اللّه الحق و الباطل فاما الذبد فیذهب جفاء و اما ینفع الناس فیمکث فى الارض کذلک یضرب اللّه الامثال.40
* کارشناس ارشد علوم قرآن و حدیث، عضو هیأت علمى دانشگاه آزاد اسلامى واحد خرمآباد
1. ر.ک: امامخمینى(ره) صحیفه نور، 1365، مرکز مدارک فرهنگى انقلاب اسلامى، ج 18، ص6.
2. آل عمران /7.
3 .طباطبایى، محمدحسین (علامه) المیزان، قم، جامعه مدرسین، حوزه علمیه قم، مجلد3، ص32 تا 41 و فخر رازى، تفسیر کبیر، تهران دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، مجلد 7 و 8، ص 168.
4. ابنمنظور، لسانالعرب، بیروتدارالفکر، ج3، ماده شبه.
5. المنجد، حرف ش.
6. مجمعاللغةالعربیة، معجم الفاظ القرآن کریم، 1363، انتشارات ناصر خسرو جلد دو چاپ دوم.
7. عبده، محمد، المنار، بیروت دارالمعرفه، ج3، ص163.
8. نهجالبلاغه، خطبه 38.
9. ر.ک: اصفهانى، راغب، مفردات قرآن، تهران، پائیز 1362، کتابفروشى مرتضوى، ص 254.
10. سوره آل عمران /91.
11. ر.ک: ابنتیمیه، الرسائل الکبرى (الاکلیل) لبنان، مکتبة و المطبعة، محمدعلى صبح، ج2، ص7.
12. ر.ک: سیوطى، جلالالدین، در المنثور، درالمعرفه، بیروت ج2، ص4.
13. طبرى، جامعالبیان، مصر، درالمعارف، ج6، ص174.
14. همان، 177.
15. رازى، فخر، تفسیر کبیر، تهران، دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، مجلد7، ص168.
16. ر.ک: همان.
17. طبرسى، ابىعلى، مجمعالبیان، 1408، بیروت، دارالمعرفه، ج 2ـ1، ص701.
18. انصارى، خواجهعبداللّه، کشفالاسرار و عدةالابرار، 1361، انتشارات امیرکبیر، ج2، ص11.
19. بىآزار شیرازى، عبدالکریم، تفسیر کاشف، تابستان 1366، دفتر نشر و فرهنگ اسلامى، چاپ دوم، ج2، ص33.
20. ثقفى، میرزا محمد (آیتاللّه) روان جاوید در تفسیر قرآن مجید، چاپ دوم، انتشارات برهان، ج1، ص379.
21. همان، ص 56.
22. اسراء /26.
23. بقره /88.
24. قیامت /23.
25. انعام /103.
26. همان، ج3، ص 170 با تلخیص.
27. همان، ج1، ص19.
28. طوسى (شیخ) ابوجعفر، محمد ابن حسن، مقدمه تفسیر التبیان، 1376، نجف، چاپخانه علمیه نجف، ج17 ص 11 و 10.
29. همان، ج 1، ص 383.
30. همان، ج3، ص 65.
31. راغب، ابوالقاسم حسینبنمحمد، مفردات، چاپ دوم، 1362، کتابفروشى مرتضوى.
32. گلپایگانى، شیخ حسن، بینات الفرید، شرح تفسیر النعمانى، قم، افست مروى، ص 254.
33. همان.
34. رسائل الکبرى (آدرس قبلى) ج2، ص17.
35. رزقانى، محمد عبدالعظیم، مناهل العرفان فى العلوم القرآن، بیروت، دارالکتب العربیه.
36. المیزان، ج3، ص53.
37. ملاصدرا، رسائل الفلسفى، ص118.
38. مجمعالبیان ج 1 و 2، ص701.
39. المیزان ج3، ص 22.
40. رعد /27.